بـه نـام خـداونـد قـطـرههـای بـاران
بـه نـام خـداونـد قـطـرههـای بـاران
کـجـاست آنکـه نـدای غـربـت دلـم را
بـا نـوای دلنـشیـن بـزرگـواری خـدا پـاسـخ دهـد
کـجـاست آنکـه روزی دلـم را بـا روزی جـانـم یـکی کـنـد
و دیـگـر بـرای روزی جـسم بـنـده دنـیـا نـبـاشـم
کـجـاست تـنـهـاتـریـن گـمـنـام عـالـم کـه هـمـه را میبـیـنـد
و چـه دل پـردردی دارد از مـن و مـن!
نـالـههـایـم را در غـم فـراق میزنـم
و فـریـادی درون دلـم بـرمیکـشم
کـه کـاش فـقـط بـاعـث تـاخـیـر نـمـایـانشـدنـش نـشـوم
آه کـه ایـن روزهـا چـه دلـم سنـگـیـن است
و فـقـط کـمی آرام میشود
بـا جـامـعـه کـبیـره و نـدبـه و شعـبـانـیـه و توسلاش
کـی میشود کـه بـشنـوم نـدای آمـدن یـار و بـاریـدن بـاران
و کـاش قـطـرهای از آن بـاران باشم
خدا
- ۰ نظر
- ۱۳ تیر ۹۴ ، ۲۱:۱۹