Ɲ ℳ

آخرین مطالب

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «nazi» ثبت شده است

از تـو در دلــــــــــــم ....

| شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۳، ۰۶:۲۰ ب.ظ


از تـو در دلـم بهـارهـا مانده است و بـر سـرم زمستان هـا




گــرمـــی نــگــاه تــو!
 ســردی کـــلــام ِ مــن،!
 شــایـد آغـاز یـک زندگی ولــرم بـاشــد ...


ƝAƵAƝǀƝ




من از این درد بنا نیستـــــ شکایتـــــ بکنمـ

ترسمـ این استـــــ بــــه دورے تو عادتـــــ بکنمـ

مدتے میشود از کربــــ بلا محروممـ

چه قدر چیزے نگویمــ و رعایتـــــ بکنمـ

بــــه پر پارچه اے که بــــه حسینیه زدند

گله دارمـ گله امـ را بــــه علامتـــــ بکنمـ

پسر فاطمه انگار که قهرے بامنــ

رو مگردان تو زمانے که سلامتـــــ بکنمـ

زودتر.کارے بکن که اربعین نزدیکــ استــــ

قصدمـ.این نیستـــــ بــــه کار تو.دخالتـــــ.بکنمـ

نه حرمـ رفته امـ و نه سفرے در راه استـــــ

بین زوار تو احساســــ خجالتـــــ بکنمـ

حرف حرف تو ولے راضے نشو آقاجان

بــــه رفیقمـ که حرمـ رفته حسادتـــــ بکنمـ

 

پ.ن: بازم وعده هایی که آدمو هوایی میکنه ... !






عشق یعنی دل به دل گره زدن  آنطور که با دندان هم باز نشود!

 دوست داشتن یعنی دل به دل گره زدن آنطور که بعد از کلی کلنجار رفتن با ناخن شاید باز شود!

... آنطور که تو دوستم داشتی، نه به دندان نیاز بود و نه به ناخن، کافی بود باد بوزد تا گره ها باز شوند!




نـفـس هــایـــم بــه نـگاه  تــو بنـد است
دستـت را روی قــلبـــم بـگـذار
آرامــشــی مـیخــواهــــم از جنــس  نــگاهــت

·٠•●❤
❤●•٠·


 نـفـس هــایـــم بــه نـگاه  تــو بنـد است دستـت را روی قــلبـــم بـگـذار آرامــشــی مـیخــواهــــم از جنــس  نــگاهــت  ·٠•●❤ یـــا ربــــــــ ❤●•٠·


تو پریشان می کنی، "نخ به نخ" ، موهایت را

| يكشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۳، ۰۵:۲۳ ق.ظ


تو پریشان می کنی، "نخ به نخ" ، موهایت را
و من به آتش می کشم، "نخ به نخ" سیگارهایم را.....
و این، شباهتِ متفاوتِ میانِ ماست!!!!!!



بُـرو! تَـرس اَز هـیـچ چـیـز نَـدآرَم

| دوشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۳۹ ق.ظ


http://s5.picofile.com/file/8154603784/gk0zq1j17d7hiu1lqj8x.jpg


بُـرو!

تَـرس اَز هـیـچ چـیـز نَـدآرَم...!

وَقـتـی کِـه یَـقـیـن دآرَم بـیـشـتَـر اَز مَـن هـیـچـکَـس دوسـتَـت نَـخـوآهَـد دآشـت...

بـیـشـتَـر اَز مَـن کَـسـی طـآقَـتِ کَـم مَـحَـلـی هـآیَـت رآ نَـدآرَد...

بُـرو!

تَـرس بَـرآیِ چِـه؟

وَقـتـی مـیـدآنَـم یِـک روز تُـف مـی اَنـدآزی بِـه رویِ تَـمـآمِ آنـهـآیـی کِـه بِـه خـآطِـرِشـآن

مَـن رآ اَز دَسـت دآدی . . .



آرام آرام شب می شود... و دوباره شسته می شود ...

| شنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۳، ۰۳:۵۸ ب.ظ


آرام آرام شب می شود...
و
دوباره شسته می شود، نقاب خندان چهره ام، با اشک هایی دانه دانه....
و من، تا طلوع خورشید فردا، وقت دارم، خودم باشم!!!!!!!!!




زخــــم هـــــای دستــم را میبندند

| يكشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۳۰ ق.ظ

زخــــم هـــــای دستــم را میبندند

و میگویند چــــــرا بـــا خـــود چنین کــــردی ؟

ولــــی افسوس کسی زخم بزرگ دلـــم را نــدیـــد

تـــا بگوید چرا با تو چنین کردند


  • ۰ نظر
  • ۲۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۱:۳۰

برای دوست داشتن وقت لازم است

| جمعه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۱۱ ب.ظ



برای دوست داشتن وقت لازم است،

اما برای نفرت گاهی فقط یک حادثه، یک ثانیه، کافی است



  • ۰ نظر
  • ۱۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۱۱