فراموش شدن
گـاهــے بِـدون ِ بغض و گِریــہ و بِـدون داد و هـَـوار . . بایـَد قَبــول کُنـے فراموش شُـدَنَــت را . . .
- ۰ نظر
- ۰۴ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۳۷
گـاهــے بِـدون ِ بغض و گِریــہ و بِـدون داد و هـَـوار . . بایـَد قَبــول کُنـے فراموش شُـدَنَــت را . . .
وقتـی بـودی ،
آنقـدر کـوچـک بـودی کـه در قلبـم جـا میشـدی . . .
حـالـا کـه نیسـتـی ،
اینقـدر بـزرگـی کـه تمـام دنیـا خـالـی اسـت . . !
هر که به من می رسد ... بویِ قَـفَــــس می دهد!
جـُــز تـــو که پـَر مـــی دهی ... تا بپرانی مــرا!
گاهی عمر تلف میشود ؛
به پای یک احساس ….
گاهی احساس تلف میشود ؛
به پای عمر !
و چه عذابی میکشد ،
کسی که هم عمرش تلف میشود ؛
هم احساسش .....
زندگی قافیۀ شعر من است
شعرمن وصف دلارایی توست
درازل شاید این
سرنوشت من بود
می سرایم به امیدی که توخوانی
ورنه
آخرین مصرع من
قافیه اش مردن بود
ازاین تکرارساعتهـ ـا
ازاین بیهوده بودنهـ ـا
ازاین بی تاب ماندنهـ ـا
ازاین تردید ـهـ ـا
نیرنگهـ ـا
... شکهـ ـا
خیانتهـ ـا
ازاین رنگین کمان سرد آدمهـ ـا
وازاین مرگ باورها ورویاهـ ـا
پریشانمـــ
دلـ ـم پروازمیخواهد...
چه تفاهمی ...
هر دو فراموشی گرفتیم ...!
هر دو باختیم ...!
و هر دو خوشحالیم ...!
تو مرا فراموش کردی ...
من خودم را...
تو مرا باختی ...
من ارزشم را ...
تو برای پیروزیت خوشحالی ...
من برای تو ...
من نه عاشقم
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من ؛
من خودم هستم و تنهایی یک حس غریب،
که به صد عشق و هوس می ارزد