Ɲ ℳ

آخرین مطالب

۳۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عاشقانه» ثبت شده است

تو پریشان می کنی، "نخ به نخ" ، موهایت را

| يكشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۳، ۰۵:۲۳ ق.ظ


تو پریشان می کنی، "نخ به نخ" ، موهایت را
و من به آتش می کشم، "نخ به نخ" سیگارهایم را.....
و این، شباهتِ متفاوتِ میانِ ماست!!!!!!



بُـرو! تَـرس اَز هـیـچ چـیـز نَـدآرَم

| دوشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۳۹ ق.ظ


http://s5.picofile.com/file/8154603784/gk0zq1j17d7hiu1lqj8x.jpg


بُـرو!

تَـرس اَز هـیـچ چـیـز نَـدآرَم...!

وَقـتـی کِـه یَـقـیـن دآرَم بـیـشـتَـر اَز مَـن هـیـچـکَـس دوسـتَـت نَـخـوآهَـد دآشـت...

بـیـشـتَـر اَز مَـن کَـسـی طـآقَـتِ کَـم مَـحَـلـی هـآیَـت رآ نَـدآرَد...

بُـرو!

تَـرس بَـرآیِ چِـه؟

وَقـتـی مـیـدآنَـم یِـک روز تُـف مـی اَنـدآزی بِـه رویِ تَـمـآمِ آنـهـآیـی کِـه بِـه خـآطِـرِشـآن

مَـن رآ اَز دَسـت دآدی . . .



یاران به بسم الله گفتن رد شدند

| شنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۴۸ ق.ظ



یاران به بسم الله گفتن رد شدند از رود من ختم قرآن کردم و مغلوب گردابم



آرام آرام شب می شود... و دوباره شسته می شود ...

| شنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۳، ۰۳:۵۸ ب.ظ


آرام آرام شب می شود...
و
دوباره شسته می شود، نقاب خندان چهره ام، با اشک هایی دانه دانه....
و من، تا طلوع خورشید فردا، وقت دارم، خودم باشم!!!!!!!!!





نماز که می خوانم، فرشته های بالای سرم عزا می گیرند که چه کنند!
"ایاک نعبد" را، جزء عباداتم بنویسند، یا دروغ هایم!!!!!
آنها خوب می دانند، "من"، "تو" را هم می پرستم...



گاهی هوس میکنم در آغوشت حل شوم

| شنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۳۳ ب.ظ


گاهی
هوس میکنم
در آغوشت حل شوم !
باهمه ی سردی ات
هنوز
برایم، گرمترین، حس دنیایی

هر شب، هم آغوشم با "خیالی" که بوی "تنت" را می دهد....

| دوشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۱۹ ق.ظ


هر شب، هم آغوشم با "خیالی" که بوی "تنت" را می دهد....
تو، اما....
هم آغوش "تنی"، که بوی "خیالم" را هم نمی دهد!
وااااااااااااااااااااااااااای!
به جنونم می کشاند، این اندیشه، هر شب!!!!


مات ردّ پاهای جا مانده بر روی برفها شده ام

| پنجشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۲۲ ب.ظ

مات ردّ پاهای جا مانده بر روی برفها شده ام!
دلگیرم از روزهای برفی....دلگیرم....
این روزها به رخم می کشند، گذر عابرانی را که
هیچ کدامشان "تو" نبودی



اگر باران ببارد
من از ترکیب دستانم، برایت چتر می سازم!
مبادا قطره ای باران، بیازارد نگاه مهربانت را....





شیرین بهانه بود فرهاد تیشه میزد تا نشنود

| يكشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۴۷ ب.ظ


شیرین بهانه بود
فرهاد تیشه میزد تا نشنود،
صدای مردمانی را که در گوشش میخواندند:
دوستت ندارد . . .