Ɲ ℳ

آخرین مطالب

مرگ

| پنجشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۴۶ ق.ظ

دیشب تن خواب آلود مرگ را از گور سرکشم بیرون کشیدم


بوی خاک خیسش که بلند شد به یاد دارم مشامت شیدایی می کرد ,

غبار از تنش زدودم زخم های کاری اش را مرهم نهادم لباس روشنی تنش کردم ,

میگویند جرمش هویدا کردن بود. . ,

محرم اسرارم شد . . ,

سراپا گوش بود خوب میدانم چه گفتم نمیدانم چه شنید که خواب زده شد ,

دیگر کلماتم را نمی فهمید , دیگر به نور روزنه اکتفا نمی کرد ,

دیگر برایش وزیر جنگ یا سفیر صلح توفیری نداشت ,

بیزار شد از تمام این روبات های دوپا ؛ از تمام این سند های پاک شده ؛ از تمام این

تاریخ تحریف شده . . . ,

دیگر خوب میدانست راه رفتن لب تیغی از جنس نور هیچ نقابی بر صورتش به جای نمی گذارد ,

اینجا صورتِ زخمی شرف دارد به نقابی آراسته,

اینجا لب تیغ یعنی هیچکس به پایین نگاه نمی کند. . ,



  • ۹۴/۱۲/۲۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">