Ɲ ℳ

آخرین مطالب

۵۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تنهایی» ثبت شده است

قلب شیشه ای

| سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۴۱ ق.ظ




قلبـــی کـه جنـــس شیشــه شـــد آخــــر ستــــ . . .



همه میگن امیدی نیست ....

| دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۶ ق.ظ

همه میگن امیدی نیست

ولی عادت اثر داره ....


http://up.avazestan.ir/view/386751/7529353851.jpg

اجبارِ تنهایی

| دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۴۷ ق.ظ


دیدی وقتی یه بادوم تلخ میخوری؟!!!
سریع بعدش چنتا بادوم شیرین میخوری تا تلخیش از بین بره!
تو دیگه لذتی از بادوم های شیرین نمیبری!
فقط میخوای اون تلخی رو فراموش کنی!
وقتی هم که اون تلخی تموم شد...
دیگه میترسی بادوم بخوری!
که نکنه دوباره تلخ باشه!!!
عشق مثل اون بادوم تلخه!
بعدش با آدمای زیادی میریا!!!!
ولی فقط برای فراموش کردن اون!
بعدش هم دیگه میترسی عاشق شی!
در اصل آدما فقط یه بار عاشق میشن!
از اون به بعدش یا از هوسِ...
یا از اجبارِ تنهایی!!!!!



مـن هـرگـز از آنهـــا نیستم

| دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۴۲ ق.ظ
شـایـد بـاور نکـنی

ولـی آدمهـــایـی هـستنـد کـه زنـدگـی شـان

بـی کـمتـریـن رنـج و پـریـشـانـی مـی گـذرد

خـوب لـباس مـی پـوشـند

خـوب مـی خـورنـد

خـــوب مـی خـوابـنـد

از زنـدگـی خـانـوادگـی شـان راضـی انـد

الـبته بـعضـی وقـتهــا غـمگـین مـی شوند

ولــی اثـری بر زندگـی شان نمی گـذارد

همیشه حـالشان خـوب است

و مــرگ شـان

مـرگـی اسـت راحـت در مــیانـه ی خــواب

شـایـد باور نـکـنی

ولـی این جـور آدمهــا وجـود دارنـد

ولـی مـن از آنـــــها نـیسـتـم

نـه ٬ مـن هـرگـز از آنهـــا نیستم

مـن حـتـی هـیــــــــــــــــــچ نـزدیـکـی بـه نـوع زنـدگـی آن هـا نـدارم

نـه ٬ مـن هـرگـز از آنهـــا نیستم


تنها و غمگین و افسرده

| دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۳۸ ق.ظ


حالت را به کسی بفهمانی...

هر چه اصرار کنی می فهمندت

برای کسی مهم باشی

هر چه التماس کنی

از چشمها میفتی

میدانی

همین که هستی

خوب است

تنها و غمگین و افسرده

حتی دیگر لازم نیست  خودت را  شاد نشان دهی


اگر روزی داستانم رو نقل کردی بگو

| دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۲۶ ق.ظ

اگر روزی داستانم رو نقل کردی بگو
بی کس بود، اما کسی رو بی کس نکرد.
 تنها بود اما کسی رو تنها نداشت.
 دلشکسته بود، اما دل کسی رو نشکست.
 کوه غم بود، ولی کسی رو غمگین نکرد
و شاید بد بود ولی برای کسی بد نخواست


ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺱ ﻏﺮﻭﺭ ﺗﻮ ﺳﮑﻮﺗﻮ

| دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۴۳ ق.ظ


ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺱ ﻏﺮﻭﺭ ﺗﻮ ﺳﮑﻮﺗﻮ ؛ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺁﺧﺮ ﻧﻤﯿﺬﺍﺷﺖ . .

ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺳﺎﺧﺖ ﺍﯼ ﮐﺎﺵ . .

ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻧﻤﯿﺬﺍﺷﺖ . .



ﻣﻮﻫﺎﺕ ﺑﺨﺖ ﻣﻦ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﯼ ؛ ﻣﻮﻫﺎﺕ ﺣﺮﻑِ ﻣﻦ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﭘﺸﺖ ﮔﻮﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺍﻱ . .

ﻣﻮﻫﺎﺕ ﺩﺭﻭﻍ ﻫﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﻓﺘﻪ ام . .

ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺎﻟﺶﻫﺎﻱ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﺳﺖﻫﺎﻱ ﻣﻦ اند

ﻛﻪ ﺯﻳﺮ ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪ ﻛﺮﺩﻩﺍﻧﺪ . .

ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺁﻩ ﻣﻦ ﺍﻧﺪ

ﻛﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﻧﺪ . .

ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ . .

| دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۳ ق.ظ


ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ . .

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ ،

ﻭ ﺍﯾﻦ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻗﺼﻪ ﺍﯼ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺑﻮﺩ . .

ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﭼﺮﺍﻍ ﺭﺍ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ

ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﺭﻭﺷﻦ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺖ . .



ﺧﺴﺘﻪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﻢ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﺭﻭﺯﻫﺎ ؛ ﺁﺑﺴﺘﻦ ﺷﺐ ﻫﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ . .


ﯾﺎ ﺷﺐ ﻫﺎ ...

ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺑﻮﺩ

ﺟﺎﯼ ﮐﺒﻮﺩﯼ ﻣﻦ ﺑﺮ ﺗﻮ . .

ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﯼ ﺭﻭﺑﺮﻭﯼ ﺗﺨﺖ

ﺻﻮﺭﺗﯽ

ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

ﻭ ﺍﯾﻦ ﺁﻏﺎﺯ ِ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺳﺖ . .


ﭼﺮﺍﻍ ﺭﺍ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﻦ

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺐ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﺷﻦ

ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﻪ ﺍﺭﻣﻐﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺁﻭﺭﺩ

ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺧﻮﺩﻡ میگذارم .